??? ... آبى آرام... ???
تـو بـراى عـطـشـم، بـارش بارانستى
بـه تـن مـرده من، روح و دل و جانستى
آه، اى آبـى آرام! دلـم سـوخـتـه است
زخـم دل را تـو فـقط چاره و درمانستى
مـن غـریـب آمده ام، مثل شما، اى مولا!
تـو انـیـس دل غـمـگـیـن غریبانستى
بـاز آهـوى دلـم زار و اسـیر غمهاست
ضـامـنـم بـاش کـه تو حامى انسانستى
تو به گرداب غم و دلهره و ترس و عذاب
مـنـجـى و مـأمـن دلـهاى پریشانستى
سـاکـنـان حـرمت غرق سعادت هستند
بـرکـت و روشـنـى اهـل خراسانستى
دل اسـیـر غـم و دارم ز تـو امید نجات
اى کـه تـو ضـامـن آهـوى بـیابانستى
فاطمه ناظرى